زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در خروج از مدینه
مرکب، خدای را به سوی کوفه، زین مکن خلق مدیـنه را ز فـراقت، حـزین مکن بر عهـد کوفیان نـتـوان داشت اعـتـماد دوری ز بـارگـاه رسـول امـیـن مـکـن در شهر دین به جز تو، کنون شهریار نیست بیشهـریار، بهـر خـدا شهـر دین مکن باللَّه! که اهل کوفه به خـون تو تشنهاند آهنگ، زیـنهـار! بـدان سـرزمین مکن در بر مخـواه فـاطـمه را کـسوت عـزا ماتـمسـرای خویش، بهـشت برین مکن ناچار اگر روی به سوی اهل کین، سفر با زینب و سکینه سوی اهل کین مکن فرمود سوی مرگ همی خـوانَدم قـضا رو، پـنجه با قـضای جهانآفـرین مکن اهل مرا اسیر و مرا کشته خواسته است ما را به ما گذار و جزع، بیش از این مکن رفت از پی وداع، سـوی خـانۀ خـدای برخاست از مدینه خروشی ز هر سرای |